پرنیا پرنیا ، تا این لحظه: 11 سال و 9 ماه و 16 روز سن داره
روشناروشنا، تا این لحظه: 6 سال و 8 ماه و 7 روز سن داره
مریممریم، تا این لحظه: 40 سال و 4 ماه و 29 روز سن داره
صادقصادق، تا این لحظه: 39 سال و 10 ماه و 6 روز سن داره
پیوند عاشقانه ی ماپیوند عاشقانه ی ما، تا این لحظه: 16 سال و 28 روز سن داره
لیانالیانا، تا این لحظه: 4 سال و 5 ماه و 15 روز سن داره

پرنیا، روشنا و لیانا عشق مامان و بابا

در آستانه 3 سالگی در ماه مبارک رمضان

 ماه رحمت و مغفرت , ماه دوست داشتنی رمضان رو ,   به همه ی دوستان وبلاگیم  تبریک میگم ...   طاعات و عباداتتون قبول درگاه حق انشاالله .. .   سلام پرنیا جون ......دختر نازنینم ...... می نویسم برایت ......عاشقانه هایی که نوشته میشود , خاطره هایی است که در انتظار دیدن تو به وجود می آیند , خاطره هایی است از تو , از هدیه ای که خداوند به ما عطا کرده , با امید به روزی که با چشمان زیبایت این خاطرات را بخوانی و بدانی که چقدر برای ما عزیز بودی و هستی و خواهی بود , تا روزی که  این خاطرات را بخوان...
29 ارديبهشت 1394

سومین بهار زندگی 94

سلام سلام سلام به همه بخصوص پرنیا جون مامانی..    سال  جدید هم امدو ...دعا می کنم واسه ی همه ی نی نی وبلاگی های ناز دوست داشتنی  سالی پر از شادی و سلامتی باشه..   یا مقلّب القلوب و الابصار یا مدبر اللیل و النهار یا محوّل الحول و الاحوال حوّل حالنا الى احسن الحال هفت سین نوروز 94     و اما  عکس پرنیا جون لحظه ی سال تحویل که منتظر عید بود و وقتی شنید سال تحویل شده با هم کلی هوراااااااااااااکشیدیم همدیگر در آغوش گرفتیم و غرق بوسه کردیم تا چند روز تا که آهنگ سال تحویل رو از تلوزیون میشنیدی میگفتی مامانی عید شد......     امسال از پول عیدی سردرمیاورد...
17 فروردين 1394

32 ماهگی پرنیا جون

سلام به پرنیا دختر مهربونم....... سلام عشق شیرینم ،شیزین زبونم..... 32 ماهگیت مبارک گل نازم.... 32 ماه از اومدنت به این دنیا گذشت. 32 ماه هر چند زمان کمی نیست ولی وقتی فکرشو می کنم میبینم  چقدر زود گذشت........ودلم برای روزهای گذشته حسابی تنگ میشه........خیلی دوست دارم نازنینم.....       داریم  کم کم به بهار نزدیک میشیم... پیشاپیش سال 94 رو به پرنیا جون و همه ی نی نی وبلاگی های عزیز تبریک میگم.... امیدوارم زیباترین لحظه ها رو داشته باشین.   پرنیای مهربونم.....   در کنار تو هستم پس خوبم. در کنارم هستی پس نفس میکشم. گل قشنگم بهترین های دنیا رو ...
22 اسفند 1393

دیداری دوباره

  سلام به روزهای زمستون که علی رغم سردی همه ساله ش ،گرماش تموم وجودمون رو گرفته،و روزها همراه با پرنیا جون که در حسرت دیدن بارونه به امید ابری شدن آسمون و یه  هوای بارونی می گذشت .تا این که یه روز حسابی بارون با طراوات ما رو ذوق زده کردو همراه با پرنیا جون و بابایی زدیم بیرون و حسابی لذت بردیم.پرنیا ی عزیزم نمیدونی دخترم ،چقدر ذوق زده شده بودی و با چشمات زول زده بودی به بیرون..و من از فرط خوشحالیت لذت بردم. خدایا شکرت.           این ماه هم که گذشت خیلی خوب بودو پرنیا جون کلی روحیه ش عوض شد آخه مامان جونیاش به همراه عمو، عمه و خاله ، اومدن پیشمون و پرنیا...
27 بهمن 1393

مونس مادر

  بچه که دختر باشه.............. مونس مادر میشه........ دختر خیلی عزیزه ..........همش زبون میرزه............. نون برنجی دختر ..............نازک نارنجی دختر .......... دختر گل تو باغاست...............چشم و چراغ بابا ست.     از بین هزاران فرشته پاک و معصوم...خداوند فرشته کوچولوی نازش پرنیا جون رو واسه ی ما بخشید.که اگه روزی هزاران بار سجده شکربگذاریم؛باز هم شکرش را نتوان بجای آورد. دو سال  و اندی ست از اون زمانی که قدم های کوچولوتو به این دنیا گذاشتی میگذره. انگار همین دیروز بود که فرشته کوچولوی منو تو بغلم گذاشتن و واسه اولین بار روی ماهتو دیدم و سرتاپای وجودم پر از عشق شد.    ...
7 دی 1393

روزهای شیرین همراه با پرنیا

سلام پرنیا جون جونی من .......دختر دوست داشتنی مامان...بازم شرمندتم که دیر به دیر میام واست پست میزارم ...هرچند روز به روز به شیرین زبونیات و پیشرفتات اضافه میشه و به سرعت برق وباد روزها میگذرن... و مشغله کاریم نمیزاره بیام و ازت بنویسم.     و اما خدا رو شکر پروژه از پوشک گرفتنت بعد چند روز تمرین با موفتیت پشت سر گذاشته شد.البته دو سالگیت اگه کمی دیگه باهات تمرین می کردم راه میفتادی ولی مرخصی بیست روزمون ومسافرت شمال  وبعدشم چند روزی بعد مرخصی ویروس اسهال اومد سراغت باعث شد یکم دیرتر از پوشک بگیرمت. خلاصه دو سال و دو ماهگی از پوشک گرفتمت . جمله خیلی دوست دارم شده کاره هر لحظه ت از خواب که بیدار میشی یا اگه از دستت ...
28 آبان 1393

تابستان 93

 سلام عزیز دل مامان ...فرشته کوچولوی من ....بی نهایت عاشقتم  و انقدر دوست دارم  که شاید باور کردنی نباشه.....واسه ی همین، تو هم خیلی به من وابسته یی و حاضر نیستی حتی واسه ی لحظه ایی تنهات بزارم ....البته دارم کم کم سعی می کنم واسه ی این که بعدها تو رفتارت ارتباطت و...مشکلی پیش نیاد از وابستگیت به خودم  کمتر کنم ....اما قلبن همه جوره تو قلبمی و تنها جیگر گوشه و یکی یه دونه ی مامانی.....خدای مهربون همیشه مراقب همه ی کوچولوها و همچین پرنیا ی من باش میدونم خیلی کریمی ...و همه جوره هوای همه رو داری به لطف کرمت  همیشه سپاسگذار و شاکرم....  واما توی این مرخصی چند روزه ..... یه تولد مختصرواسه ی دختر گلم و س...
20 شهريور 1393

دو سالگی پرنیا جون

پرنیا آمد و  معنی موی سپید پدر و مادر را به خوبی درک کردم،پرنیا آمد و یک دنیا خوبی را برای فرزند آرزو کردن با تمام وجود لمس کردم...آمد و شب نخوابی و نگرانی و استرس را به خوبی برایم معنا کرد و به زیبایی مادر شدم.... من مادر شدم و باید دیگر خودم را نبینم،به خاطرش لبخند بزنم و به روی خودم نیاورم که گاهی چقدر خسته ام و گاهی هم ناراحتی هایی در دلم لانه دارد...مادر شدم و عطر تنت بهترین عطر دنیاست و زیباترین لحظه بودن کنار اوست... امشب در خانه ما تولدی مختصر ی به یمن قدوم پاک و عزیز فرزندمون برپاست و جشن تولد دو سالگی دختر نازنینم پرنیا جون رو  که بابای مهربونش واسه ی خودمون سه نفری مقدماتش رو تهیه دیده تا در اولین فرصت ماه دیگه ...
22 تير 1393

عشق بی همتای من

سلام به عشق بی همتای من  پرنیا کوچولوی من! 23  ماهگیت رو بهت تبریک میگم ، تا به لطف خدا ماه دیگه بتونم جشن 2 سالگیت رو واست بگیرم.خدایا ! هزار هزار بار شکرت ،خودت میدونی این روزها چه حس خوبی دارم .این حس فوق العاده رو به همه ی چشم انتظارهات عطا کن، حس من رو هم پایدار ومستدام.   جهانم با تو شکرانه هایش بیشتر و بیشتر است و تو عاشقانه ترین باور خواب و بیداری منی....خدا را سپاس.           واما این روزها انقده با حرف های قلمبه ،سلمبه ت خوشحال می کنی که نگو............ بعضی وقتا خیلی لوس میشی و می خوای که صدامون بزنی می گی: مامان ،مامانی، مامی&nbs...
1 تير 1393