پرنیا پرنیا ، تا این لحظه: 11 سال و 9 ماه و 9 روز سن داره
روشناروشنا، تا این لحظه: 6 سال و 8 ماه سن داره
مریممریم، تا این لحظه: 40 سال و 4 ماه و 22 روز سن داره
صادقصادق، تا این لحظه: 39 سال و 9 ماه و 30 روز سن داره
پیوند عاشقانه ی ماپیوند عاشقانه ی ما، تا این لحظه: 16 سال و 21 روز سن داره
لیانالیانا، تا این لحظه: 4 سال و 5 ماه و 8 روز سن داره

پرنیا، روشنا و لیانا عشق مامان و بابا

دو مروارید گرانبها

  هوراااااااااا بالاخره دندون در آوردی..........                                                                  مدتها بود منتظر بودم دندونای نازت جوونه بزنن..   چند روزی بود که  لثه هات متورم شده بودن  و هر چیزی که به دستت میومد تو ی دهنت میگذاشتی؛ و بابایی هر روز کارش شده بود دستش رو بز...
10 ارديبهشت 1392

زلزله 7/7 ریشتری

چه حادثه ی تلخ و وحشتناکی بود....  /////////////   ساعت    15:14   مورخ   27 /1/92   بیمارستان کشیک بودم. یه لحظه دیدم زمین داره حرکت می کنه ،وحرکتش شدیدتر و طولانی تر میشه .تنها تو اتاقم نشسته بودم ،در اتاق باز بود و دیدم همه ی بیماران به سمت درب خروجی دارن فرار می کنن .منم بین چارچوب درب ایستادم و هر لحظه منتظر خراب شدن همه چیز روی سرم بودم  .تا این که بعد 56 ثانیه زمین آروم گرفت، انگار رو ز محشر شده بود؛ برق ها قطع و وصل میشدن ، و همه هراسان و نگران بودن .....موبایل ها قطع شده بود و هیچ  تماسی نمی شد گرفت....بعد نیم ساعت میشد اس...
5 ارديبهشت 1392

نه ماهگی

نه ماه شدنت مبارک عزیز دللللللللللللللللللللللللللللللللللم   البته با چند روز تٱخیر .....معذرت می خوام دختر گلم . این روزا حسابی درگیر بودم.... وامااااا 9 ماهه که با خودت شور و شوق و شادی به زندگیمون آوردی و من و بابایت رو خوشبخت ترین بابا و مامان دنیا کردی..........   فدای تو دختر نازم بشم .....          خیلی دوست داریم .....خیلی زیییییییییییییاد.......     واما ....این روزا هزار ماشالله حسابی داری پیشرفت می کنی و واسه ی خودت سینه خیز می ری و از حالت دراز کشیده خودت رو بلند می کنی و می خوای که بنشینی. یه جا آروم و قر...
2 ارديبهشت 1392

اولین بهار زندگی

واما امسال بهار مون با اومدن تو عطر و بوی تازه یی به زندگیمون بخشیده و  ما از این که کنارمون هستی خیلی  خوشحالیم  ولحظات زندگی با وجود تو دختر نازم شیرین تر از همیشه ست ... خداوند رو هزاران بار شاکریم که ما را قرین لطف وکرامت خویش قرار داد و کسی رو به زندگیم بخشید که وجودش سرشار از شادی و  فراموشی غم هاست . لحظه ی سال تحویل ساعت 14:31:56 روز چهارشنبه وارد سال 1392 شدیم و تو خواب بودی دلم می خواست بیدارت کنم که سه تایی با هم کنار سفره هفت سین باشیم ولی دلم نیومد از خواب بیدارت کنم. روز اول سال 92 مامان جون وباباجون به اتفاق عمو سعید و مصطفی وعمه سودابه جونت اومدن سراوان.اولش کمی غریبگی  کردی اما ب...
15 فروردين 1392

هشت ماهگی

هشت ماهگیت مبارک دختر مهربونم........ دختر گلم امروز هشت ماهه شدی باورم نمیشه هشت  مااااااااااه گذشت انگار همین دیروز بود که لحظه شماری می کردم واسه ی اومدنت .  خیلی زود گذشت میترسم این روزای باقیمونده هم زود بگذره و فقط یه مشتی خاطره از دوران شیرخوارگیت واسم بمونه. میخوام از لحظه لحظه این روزا نهایت استفاده رو ببرم. از عطر تنت سیر نمیشم اخه بهترین بوی دنیا رو میدیییییییییییییی. عید هم داره نزدیک میشه و سال 91 که بهترین سال زندگیم بود ، داره کم کم تموم میشه .امسال واسه من و بابایی سراسر خوشی و لحظات شیرین بود. و روزها و اتفاقات خوب یکی یکی اومد سراغمون و بهترین و خوشحال کننده ترین روز، روز تولد تو بود واسه ...
22 اسفند 1391

پیشرفت های ناز گل مامان

واما از پیشرفتات که بگم ....... این روزا شدی یه دختر فوتبالیست!!!!!!! بس که با بابایت نشستی فوتبال نگاه کردی بخصوص برنامه نودو که داره تا که صدای گزارش گرو که میشنوی  داره بازیکن ها رو تشویق میکنه اگه تو اوج شیر خوردنت ویا خوابت باشه همچین سر حال میشی و شروع می کنی به نگاه کردن و حرف زدن ..اِه  اِه   اِه ....  هِ    هِ   هِ الهی که تو چقد جییییییییییییگری و بالاخره نشستی.......     یه مدتی هست که خودت تنهایی میشنی و نیازی نیست که تکیه گاه داشته باشی. وبا اسباب بازی هات سرگرمی یه جند تا ماهی داری که خیلی دوسشون داری  همچین خوشکل تو دستات با انگش...
10 اسفند 1391

هفت ماهگی

بهانه زندگی من ............  کسی که به دنیای من وسعت داد،با قدم های کوچیک                               با تمام وجودم که به وسعت عشق مادرانه ست دوستت دارم پرنیا ی عزیزم  ؛   هفت ماهه شدنت مبارک ...............                                  این روزا لحظه ایی نیست که قربون صدقه ت نرم آخه انقده خوردنی و مامانی ...
1 اسفند 1391

شش ماهگی

سلام عمرم ،سلام گل بهارم ماهگیت مبارک عزیززززززززززززم................ این روزها همیشه واسه سلامتی تو و همه ی نی نی های دنیا دعا می کنم که مریضی های سخت سراغشون نیاد وخداوند همیشه نگهدارتون باشه. تو این مدتی  که گذشت به خوبی زحمات و نگرانی های یه مادر رو با تموم وجود حس کردم و این جاست که پی بردم ؛ معنای واقعی جمله ایی که می گویند ؛ بهشت را به بها می دهند نه به بهانه . وبهشت زیر پای مادران است یعنی چی ؟ واقعا"مادر بودن صبوری می خواد تا وقتی یه بچه  بزرگ میشه باید تحملش زیاد باشه.. این چند وقت اخیر اصلا" خوش نگذشت .ومن انگار تو این دنیا نبودم،دلم می خواد لحظه هایی که با تو ب...
15 بهمن 1391

روز های سخت بیمارستان

روز اول تموم شد ....و روز دوم شکر خدا تبت قطع شده بود و ناله هات کمتر .ولی بی حال روی دستام بودی و بدنت سرد و تعریق داشت, انگار لباسات تو تنت شسته شده بودن و هر چی بدنت رو گرم میکردم فایده ای نداشت. این روز هم به هر سختی که بود گذشت. قرار بود روز بعد جواب ازمایش کشت LP بیاد که خیلی جوابش مهم بود که اگه مثبت میشد احتمال اینکه خطرات زیادی واست داشته باشه زیاد بود اما خوشبختانه جوابش منفی شد نوع مننژیتت ویروسی بود و دوره درمانش 10-7 روز بود که باید انتی بیوتیک تزریق میشد.و دکتر گفت: اگه خدایی نکرده تب کنه مجبوریم دوباره از نخاعش نمونه بگیریم. دوباره دل نگرونیم بیشتر شد و استرس اینکه خدایی نکرده تب بیاد سراغت دلم رو بی تاب کرد...
15 بهمن 1391