اولىن مٍسافرت پرنیا جون
مدت ها بود دلم میخواست که به پابوس امام رضا(ع) برم. آخرین باری که رفتم دقیقا یک سال قبل بود و چون تو دوران بارداری مسافرت واسم سخت بود واسه همین منتظر بودم کوچولوی مامان به دنیا بیاد و کمی که بزرگتر شد و تا وقتی که مرخصی هستم به زیارت برم. تا اینکه اواسط ٢ ماهگیت که بود به اتفاق بابایی , مامان جون و خاله لی لی (زینب) به مشهد رفتیم. سفر خیلی خوبی بود و خیلی خوش گذشت و شما هم اصلا بابایی و مامانی رو اذیت نکردی. تازشم خیلی چیزا یاد گرفتی که همگیمون حیرت زده شدیم ؛ روزایه اولی که رسیدیم بابایی یه نقشه از شهر مشهد دستش بود , با همدیگه داشتیم نگاه میکردیم که شما هم با هیجان شروع کردی به خوندن.میگفتی : هوم هوم هوم .... ام ام ام...
نویسنده :
مامان مریم
17:34