اسباب کشی+جوونه زدن هشتمین مروارید نازت....در 16 ماهگی
16 ماه شدنت مباررررررررررررررررک عمرم...
واماااااااااااااا......................
قرار بود بعد اون زلزله ی خفنی که رخ داد، از اونجایی که خونمون کلی ترک های بدی برداشته بود و بعد بارندگی سقفشم دچار مشکل شده بود مثلا" یه جورایی تازه سازم بود، گفتیم بهتره هرچه سریعتر خونه رو عوض کنیم .ولی پیدا کردن خونه اونم توی سراوان واقعا" مشکله .خدا رو شکر بالأخره بعد کلی پرس وجو یه خونه ایی پیدا شد واسباب کشی کردیم.
واما پرنیا جون فقط دلش می خواست بغل مامی باشه، و واسه ی همین کمی اذیت شدیم .طفلکی بابا صادق حسابی اذیت شد و منم نمی تونستم زیاد کمکش کنم .تا این که بالأخره هر جوری بود جابجا شدیم .
پرنیا جونم توی این خونمون احساس راحتی بیشتری می کنه و یه تراس بزرگ داره و در طول روز که هوا خوبه میری توی تراس و واسه ی خودت کلی بازی می کنی...
و اما تاسوعا عشورا حسینی رو دوس داشتیم کنار خانواده باشیم .اما سعادتش رو نداشتیم و بنا به دلایی نشد ....
اینم چند عکس
این ویفر ی که توی دستت هست رو یکی از ماموران نیروی انتظامی ازت خوشش اومدو داد دستت....
وقتی توی تلوزیون مراسم عزاداری پخش میشه و یا
بهت میگیم حسین حسین کن ، اوایل یاد نداشتی وبا دستات انقده با مزه میزدی روی پات ،ولی خیلی سریع یاد گرفتی که به سینه ت بزنی و الان خیلی جالب حسین حسین می کنی.....
الهی علی اصغر نگهدار همه ی نی نی هامون باشه...............
و اما از ................
پیشرفت های 16 ماهگیت :
هزار هزار ماشالله به دختر گلم که دیگه احساس می کنم همه چیز رو خوب متوجه میشی و بیشتر
مواقع ما رو انگشت به دهن میزاری . تو این لحظه خیلی خودمو کنترل می کنم وگرنه دلم می خواد به خاطره این ذکاوتت حسابی بچلونمت و قورتت بدم. واقعا" این کوچولوهای دوست داشتنی ما یه هویی بزرگ میشن......و همیشه به این فکر می کنم ،اگه یه روزی برسه که بخوای یه جورایی دیگه پیشم نباشی مثل حکایت خودم که دور از خانوادم هستم ، چه جوری دوریت رو باید تحمل کنم.....ببین تا کجا ها پیش رفتم ..............
واما تو این ماه هشتمین مروارید اوشکلت جوونه زد که اولین دندون آسیابت که حوونه زده از بالا سمت چپ ......
این روزا اکثر کارایی که ازت بخوام رو واسم انجام میدی :
هر وقت که می بینی دارم دستامو می شورم ،سریع واسم حوله میاری.....
هر وفت میگم؛ پرنیا بیا پی پی تو عوض کنم ، سریع پارچه ی خشک کنت رو میاری که باهات خشکت کنم..
اهل چای که نیستی ، البته خودم تا حالا بهت ندادم .به نظرم نخوری خیلی بهتره...ولی وقتی ما می خوای چای بنوشیم سریع می گی ؛اّنداّند (قند) بهمون میدی ولی یواشکی یکی میزاری توی دهنت ، منم ازت می گیرم یه کوچولو بهت میدم.
عاشق سس گوجه فرنگی هستی ، وقتی غذا تو خوب نمی خوری یه کوچولو واست سس میریزم وتو هم گول می خوری.
وام توی این عکس عاشق استخون هستی و میگی ؛اِس اِس
بیشتر آب میوه رو ترجیح میدی به خود میوه بجز موز
عاشق پیام های بازرگانی هستی؛ شاید دقایق طولانی باهاشون سرگرم باشی حتی توی اوج خواب هم که باشی اگه کوچکترین صدا از پیام هارو بشنوی بیدار و سر حال میشی و کلی ذوق می کنی و میری پای TV .. واسه ی هر کدوم اسمی گذاشتی مثلا" میگی تن تا (تن تاک)...تبلیغ بیسکوبیت مادر (بیس).......اخبار ورزشی ، شبانگاهی رو هم تا آخرش نگاه می کنی.
با آجر هاتم بازی می کنی واسه ی خودت برج میسازی
عاشق قایم موشک
بازی هستی ،تو این خونه هم واسه ی خودت یه مخفیگاه پیدا کردی...... یه روز برای اولین بار هر چی صدات میزدم تو ناقلا هیچی نمی گفتی و ساکت بودی آخرشم متوجه شدم پشت درب تراس رفتی قایم شدی
...ببین بازیگوشی تا چه حد......
خیلی وقتا صدامون می زنی و با دستت اشاره می کنی : بابا بیا........و انقده ناز میگی ؛بازی ,
کلاغ پر رو هم یاد داری و میگی ،...دونجیشک(گونجشک) پر....اتل متل هم بازی می کنی میگی ؛اّت مّت......
برای باز کردن در خونه با کلید انداختن توی در، حسابی ماهری .هر چند قدتم نمیرسه ،ولی
روی انگشتای پات وایمیستی وماهرانه این کارو انجام میدی. بعدشم کلی ذوق می کنی و
خودتو تشویق می کنی و میای سمتمون که ماهم واست دست بزنیم و آفرین بگیم....ای
جووووووووووونم
این روزا دیگه کم کم دارم باهات تمرین می کنم تاوقتی جیش بد داری روی صندلی مخصوصت مینشونمت تا راحت .......
از نظر شیر خیلی بهم وابسته شدی وقتی که مشغول کار نیستم میای سمتم ومثل پیشی ها بهم
میچسبی...........
وقتی صدای اذان از مسجد کنار خونه یا از تلوزیون پخش میشه به زبون خودت شروع می کنی به قران خوندن می گی؛ احد احد....یه تقویم هم
داری که بعضی وقتا یه گوشه اتاق ،مخصوص دعا خوندنتِ، میری برش میداری واسه خودت
شروع می کنی به خوندن...............
پرنیا جون انشالله همیشه در پناه قرآن باشی
کتاب های شعرت که پر از عکس های نی نی هست و در حال انجام دادن کارهای مختلفت ....بهم نشون میدی مثلا" نی نی رو نشون میدی و میگی : حمام.....جیش.....
کتاباتو ماهرانه ورق میزنی ولی بعضی وقتا شیطون میشی پاره شون می کنی میگی؛ اوف اوف ....
اگه جایی ببینی زخمی شده از من وبابایی حتی خال روی دست و پامون رو هم .....میگی؛ اوف
اوف و نازمون میکنی میگی ؛ ناز .، بعدشم یه ماچ آبدارمی کنی که دلم می خواد بخورمت... و یا اگه خودت بیفتی و سریع میای که بوست کنیم تا خوب بشه...........
وقتی مورچه ها رو میبیبنی چون مورچه های خونمون از اون بد بوهاست من بهت گفتم کثیفِ ....تو هم میگی ؛کثیف و له شون می کنی بعد میگی :اوف اوف.....و دراز می کشی و بوسشون می کنی....
از حیوونا
خرگوش...سگ ....گربه....حلزون.....لاک پشت....گوسفند......رو میشناسی.....
واما جند عکس دیگه از شیطنتات
عشق عینکیو میگی؛ عنک عنک..........منم واسه ی اینکه چشمات ضعیف نشه شیشه هاشو در آوردم....................
واینجا بهت میگیم پرنیا با دستات ژست بگیر خودت این مدل رو کشف کردی بیشتر مواقع این مدلی ژست می گیری برامون و من وبابایی یه لقمه ت می کنیم.........
خدایا،فرشته زیبای من را در پناه خودت حفظ کن.