17 ماهگی با یه عالمه عکس
اول از همه یه سلام عاشقونه به دختر مهربونم
پرنیای دوست داشتنی ما هفده ماهگیت مبارگ گل من
آرزویمان این است دلت خوش باشد
نرود لحظه ای از صورت ماهت لبخند
نشود غصه دمی نزدیکت
لحظه هایت همه زیبا باشد
از خدا می خواهیم که تو را سالم و خوشبخت بدارد همه
عمر و نباشی دلتنگ
این روزا حسابی دلتنگ همه بخصوص خانواده هامون هستیم ..متاسفانه شرایط جوریه که نمیشه مرخصی رفت ,به عبارتی مرخصی مون دیگه تموم شده ..مجبوریم از طریق اینترنت تماس تصویری داشته باشیم که خدا رو شکر حداقل این امکانات جدید هست که بشه دورا دور با هم ارتباط داشت .خلاصه که خودمون 3 تایی یه جورایی تنهایی مون رو پر می کنیم و کوچکترین فرصتی که گیرمون بیاد می زنیم بیرون البته بیشتر سوار بر ماشین و متاسفانه چند تا خیابون که بیشتر نداره .
یه چند تا پارک هم داره , روزای جمعه که معمولا من وبابایی وقتمون آزادتره دختر نازم رو می بریم...
با نگاهت حرکت پروانه رو دنبال می کنی..
واما شکار پروانه واسه ی چند لحظه
واما اینم پارک سراوان..........
راستی این عینک رو چشمات به اصرار خودته منم شیشه شو که قلابی بودو درآوردم.
از اونجایی که عاشق بچه ها هستی از دور می خوای اونا رو درآغوش بگبیری
از سایه خودت روی زمین خیلی خوشت اومده بود...
و اینم یه عکس از بابایی ودخمل نازش
واما پیشرفت های 17 ماهگیت:
این روزا وقتی بیداری ,بیشتر سرگرمیت یا تلوزیون هست ویا گیردادن به موبایل بخصوص موبایل بابایی که واست کلی بازی و اهنگ های جورواجور ریخته....مدل گوشی ش از این جدید مدیداست و کار کردن باهاشو استاد شدی ,همچین حرفه ایی باهاش ور میری که آدم انگشت به دهن می مونه...با اسباب بازی هات مدت کمی که بازی می کنی دیگه حوصله ت سر میره....
دندوناتم یکی پس از دیگری در شرف در اومدنن..
یک کتاب در موردحیوونات اهلی که بابا جونت واست خریده , اکثرش رو بلدی ازت که می پرسم نشون میدی ویا اول اسمشون رو میگی....
مکعب هایی رو که قبلنا بابایی واست خریده بودم رو برچسب هاش کلی اشکال مختلف مثل وسایل نقلیه ،مسواک،......رو ازت می پرسم بهم نشون میدی
با بابا صادق مسابقه میدی, مثلا" هرکی زودتر دستش رو به دیوار زد....میشمری : 1 اِاِک و 2 رو میکشی دووووو بعدش سریع بدو میکنی تا دستت رو برسونی این بازی رو خیلی دوس داری یه کلیپ هم از این بازیت گرفتم خیلی با حال...........
شعر خوندتم پیشرفت کرده
مامان: یه توپ دارم پرنیا: گِل گِلی
مامان:سرخ وسفیدو پرنیا: آبی
مامان:میزنم زمین پرنیا: هبا
............................................
مامان :عمو زنجیر باف پرنیا :بلی
تا آخرش همینو میگی. بعدش که میگم با صدای چی میگی:هاپ هاپ
..............................................
مامان:خرگوش من پرنیا :ناز
مامان:گوشاش چقد پرنیا:دِاز
مامان:می خوره برگ پرنیا:آیو
مامان:میدوه همچو پرنیا:آیو
واما یه لحظه غافل شدن.........
به بهانه ی لاک گذاشتی موهات رو ببندم.....چه مدلی شد!!!!
وقتی توی تاب هستی یا در حال شعر خوندن ویا...........
بهت میگم پرنیا جون ژست بگیر ازت یه عکس بگیرم و تو هم.............