اواسط دو ماهگی
این روزها تمام وقتم واسه ی تو ,سعی می کنم تا می تونم کنارت باشم و از پیشت بودن لذت ببرم و فکر اینکه یه روزی مرخصیم تمام بشه چه جوری دوری تو تحمل کنم نگرونم می کنه ,هر روزی که می گذره عشقم نسببت بهت بیشتر میشه. صبحا که از خواب بیدار میشی خوش اخلاقی و واسه ی خودت شروع می کنی به حرف زدن و صداهای تازه یی در آوردن وتا که من وبابایی بهت صبح بخیر میگیم وباهات حرف می زنیم سریع لبخند می زنی وخودت رو واسمون لوس می کنی وصداهای ناز در میاری.وای نمیدونی چقد خوردنی میشی, این لحظه من که میمیرم واست...
یه شکار لحظه هنگام بیدار شدنت
جدیدا" هر وقت بغلت می کنم اگه شال داشته باشم انقده خوشت میاد وبا دستات شروع می کنی به بازی کردن وصداهای با مزه در آوردن .بعضی وقتا هم اگه شیر بخوای و کمی دیرتر بهت بدم سریع اگه شال یا لباس گیرت بیاد تو دهنت می گیری وشروع می کنی به خوردن
از گهوارت خوشت میادوتازگی ها راحت واسه خودت می خوابی .آویزت رو خیلی دوس داری واز صداش خوشت میاد وبا هاشون بازی می کنی ولی زود خسته میشی.
مامان فدای دختر نازش بشه ,انقده ناز خوابیده
عشق کتاب قصه هستی واز عکساشون ونوشته هاش خوشت میاد و واسه ی همین عمو سعید واست کلی کتاب خریده وبا هاشون سرگرمی خاله زینبی هم برات یه سری کامل کتابای تاتی رو خریده و واسه خودت کلی حال می کنی.