پرنیا پرنیا ، تا این لحظه: 11 سال و 9 ماه و 19 روز سن داره
روشناروشنا، تا این لحظه: 6 سال و 8 ماه و 10 روز سن داره
مریممریم، تا این لحظه: 40 سال و 5 ماه و 1 روز سن داره
صادقصادق، تا این لحظه: 39 سال و 10 ماه و 9 روز سن داره
پیوند عاشقانه ی ماپیوند عاشقانه ی ما، تا این لحظه: 16 سال و 1 ماه سن داره
لیانالیانا، تا این لحظه: 4 سال و 5 ماه و 18 روز سن داره

پرنیا، روشنا و لیانا عشق مامان و بابا

دو ماهگی

1391/9/27 21:42
نویسنده : مامان مریم
359 بازدید
اشتراک گذاری

تفلد دووووووو ماهگیت مبارک عزیزم  ................... niniweblog.comniniweblog.com niniweblog.com

چتد صباحی ست کلبه ما رنگ وبوی دیگه ایی داره و تو آمدی وشدی همه چیز من....به راستی که چه زود

می گذره...و این جاست که درک می کنم گذر زمان در کنار تو اصلا" احساس  نمیشه.

این روزا شیطون بلا شدی،فقط دوس داری کنارت باشیم و باهات حرف بزنیم.آخه بابایی همیشه تو رو ،

 رو پاهاش میزاره و واست شعر می خونه وتو هم با سکوت تمام،همچین بهش زول میزنی و دریغ از اینکه حتی یه پلک بزنی ،به شعراش گوش میدی و لذت می بری .niniweblog.com

lklm

الهی من قربونت برم عاشق تلوزیون ،موبایل و لپ تاپ هستی واگه یه کوچولو حواسمون پرت بشه  

همچین خوشکل واسه ی خودت تلوزیون نگاه می کنی الهی مامان فدات بشه آخه تلوزیون واسه شما

خوب نیست لبخند

جیگر مامان دو ماهه شدی وباید واکسن دو ماهگی رو بزنی .من وبابایی و مامان جون بردیمت مرکز

بهداشت ،انقده خوشحال بودی و می خندیدی غافل از اینکه نمی دونستی قراره چه اتفاقی

بیفته  .الهی بمیرم واست ... وقتی سوزن تو پات فرو رفت زدی زیر گریه که جیگر مامان واست آتیش

گرفت .یه دو ساعتی آروم بودی چون قبلش بهت قطره استامینوفن داده بودم تا اینکه دیگه بی تاب

شدی ونمی تونستی پاتو تکون بدی. یه تب مختصری هم کردی و من بهت قطره می دادم تا تبت کنترل

بشه .وقتی هم می خوابیدی تو خواب گهگاهی ناله می کردی ،فدات بشم دختر نازم...

تا اینکه روز بعد شد ودیگه هیچ اثری از تب نبود ...وشده بودی همون دختر ناز و مهربون من.

 چکاپ دو ماهگیت : وزن: 800/5 کیلو   قد :  59             دور سر:         5/ 39

عکس قبل واکسن

bbvv

            niniweblog.com

عکس بعد واکسن

2 ماهگی

 

راستی که واسه ی اولین بار خودم تنهایی بردمت حموم. دختر خوبی بودی وگذاشتی مامان راحت

حمومت کنه.قبلش با مامان جون  می رفتی.وای لحظه ای که قراره لباس تنت بشه می زنی زیر گریه

واصلا" حاضر نیستی لباس بپوشی .بعد حموم یه دو ساعتی راحت می خوابی انقده نازو ملوس

می شی مثل فرشته هاااااا

             niniweblog.com

11  niniweblog.com 

22

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

خاله لی لی
30 آذر 91 22:33
جوووووووووووووووووووونم چه ناز لالا کردی عزیزم.

افرین مریم جون که تونستی پرنیا جون رو تنها ببری حموم, منکه نمیتونم فکرشم بکنم که بتونم. آخه خیلی ریزه میزه هستن.



مرسی از این که همیشه بهم روحیه میدی عزیزم .بوووووووس