دوستت دارم ای همه ی زندگی من
نگاه که میکنم میبینم دیریست تمام روزهایم در تو خلاصه شده
سلام سلام به دور دونه ی مامان و بابا...
این روزا شدی یه پا قصه خون. عاشق کتاب قصه و شعرهای جدید هستی. قصه ی جوجه اردک زشت، حسنی وببعی سربه هوا، حسنی سه بزغاله و... من یه دور واست می خونم بعدشم خودت از روی تصاویر کتاب ،به زبون خودت شروع می کنی به.خوندن... چند تا از قصه هاتم واسه ی شهربازی هپی لند فرستادم... خلاصه که این روزا خیالم بابتت، خیلی راحت تر شده و خدا رو شکر احساس می کنم به استقلال رسیدی.
فقط تنها چیزی که هست دلت می خواد صبح تا شب در اختیارت باشیم و مدام باهات بازی کنیم.. خاله بازی کردنت عشقه ،منم باید چادر به سر بیام مهمونیت و ادامه شم پذیرایی و پارک و خرید....اگه هم نتونم باهات بازی کنم میری توی خونه ت و دستاتم روی چشمات و الکی شروع می کنی مثلا به گریه کردن..... آدم دلش کباب میشه.
اصلاً تحمل قهر کردن رو نداری اگه هم یه کوچولو من و بابایی ازت ناراحت بشیم و یاخودتم قهر کنی بلافاصله میگی مامان می خوام بوس تون کنم و آشتی می کنی. یه شب که همکارم مهمان ما بود با پسرش داشتین بازی می کردین بعد از اینکه کلی باهام بازی کردین باهمدیگه قهر کردین و دوباره اومدی مامان من می خوام نی نی رو بوسش کنم از طرفی هم از باباش خجالت می کشیدی ما هم زدیم در بی خیالی و رفتی بوسش کردی صحنه ی باحالی بودو همه مون زدیم زیر خنده و شما هم از خجالت آب شدی... الهی... جوونم
هر وقتم که میرم شیفت سفارش می کنی یه نی نی واسه ی خودت یکی هم واسه ی باباییت بیارم..
عاشق بافتن موهاتی و اینم عکس شما و بابایی به پیشنهاد خودت
عاشق پوشیدن شال و عینک و...واسه ی خریدکردنی و اینم شکار لحظه ها هنگام بازی کردنت