چهارده ماهگی
سلام دخترنازنینم ....چهارده ماه شدنت مبارک.....این چند وقت حسابی سر مامی جونت شلوغ بود آخه قراره بازدیدکننده واسمون بیاد و باید یه سری آمار هست که جمع و جور کنیم تا همه چیز اوکی باشه.واسه همین از شیفت که میومدم خونه حسابی خسته بودم و حس بازی کردن باهات نبود ولی بازم تموم سعی خودم رو می کردم تا جایی که بتونم با همدیگه بازی کنیم..
واسه ی همین یه روز با یکی ازهمکارام تصمیم گرفتیم بزنیم بیرون واسه ی تفریح...
و اینم یه شکار لحظه
این روزا حسابی حال و هوات عوض شده اومدیم مرخصی از دیدن خانواده پدری و مادری حسابی ذوق زده شدی اولش کمی غریبگی می کردی و به همه اخم می کردی و بعد خودتم خندت می گرفت و با نگاه مهربونت با هاشون می خندیدی و رفیق میشدی...یه شب همون روزای اول که رفتیم مهمونی توهم که عاشق نی نی ها هستی.رفتی نزدیک نی نی شون و با نگاهمهربونت صورتش رو نوازش کردی خیلی واسمون جالب بود فدای دختر مهربونم برم....
داری از لباس پوشیدن فرار می کنی.................