یازده ماهگی
پرنیا جون
یازده ماهگیت مبارک دختر نازنینم.......... من وبابایی خیلی دوستت داریم خیلی
زیاد...........
هر روز که می گذره با وجود تو تموم لحظاتم شیرین وشیرین تر از روز قبل میشه و گذشت زمون اصلا " احساس نمیشه ........خدایااا برای همه چیز بخصوص عطا بخشیدن مو هبت الهی (فرزندم ) ازت ممنونم. خودت نگهدار همه ی فرشته کوچولوهای ماباش.....آمین.....
و اما پیشرفت هایی که تو این ماه واسه ی خودت داشتی .......... بعضی وقتا ما رو انقده ذوق زده می کردی که مثل همیشه از ذوق وشوق لهت می کردیم......هزار ماشالله به باهوشی تو دختر نازم.....
همچنان عاشق ایستادنی به هر جایی که میرسی میز و مبل وکمد و......... خودت تنهایی بلند میشی وایمیستی .بعضی وقتا هم دستات رو واسه ی چند ثانیه ول می کنی و دست می زنی. یه چند روزی بود خیلی خطرناک شده بودی و باید تموم حواسمون بهت بود .بعد این که وای میستادی ودستاتم ول می کردی نمی تونستی تعادلت رو حفظ کنی و به عقب خودت رو مینداختی، یکی دو بار که متوجه این حرکتت نبودیم و افتادی زمین وکلی گریه کردی . اشک ریختنت هم خیلی معصومانه ست وقتی اشک می ریزی همش خاطرات روزای مریضیت که معصومانه گریه میکردی واسم زنده میشه .سعی می کنم اون روزای سخت رو فراموش کنم ولی بعض وقتا دوباره به خاطرم میان .
عاسق دالی بازی هستی...میری پشت مبل ومیز تلوزیون....ومنتظری بهت بگیم ؛پرنیا ؟؟؟پرنیا کجایی مامان ؟؟؟پرنیا دخترم ؟؟؟ شیطونی وهیچی نمیگی ..وبعد سرت رو مثل موشی در میاری و با هامون دّتی می کنی و با هم کلی ذوق می کنی.....گاهی اوقات هم یه پارچه ویا دستات رو می گیری جلوی صورتت و بعدشم بر میداری و دّتی می کنی....
وقتی هم بهت میگم پرنیا بریم نماز بخونیم ؟؟؟؟ از اون جایی که مفهوم خیلی از چیزا رو میفهمی، میگی ؛هُوم یعنی آره. انقده خوشحال میشی ودنبالم سریع میای تا بریم جانمازم رو بیارم همین که پهنش می کنم مهرم رو زیر سجاده م قایم میکنی .تا آخر نماز باهاش سرگرمی و میزاری که مامی نمازش رو بخونه وقتی هم که سرم رو به سجده میزارم منتظری از سجده بلند شم و باهات دّتی کنم .آخرشم می خوای از کتاب دعا های من بگیری دستت و واسه خودت ورق میزنی ،گاهی اوقات مثلا" که واسه ی خودت می خونی الهی من قربونت برم.........
بعضی لحظاتت رو هم با قایم کردن وسایل می گذرونی خیلی جالب بود واسم آخه من این بازی رو باهت نکرده بودم وخودت یاد گرفتی میری هر چی اسباب بازی داری یه جا میشنی و تا وقتی که خسته نشده همه شون رو پشت بالشت قایم می کنی ... و یه جورایی واسه ی خودت سرگرمی......
همچنان عاشق دست زدنی هر وقت کار خوبی می کنی شروع می کنی به دست زدن دلم می خواد گازت بگیرم.........
واینم دسی دسی پرنیا جون
چشم رو هم بلدی نشون بدی بهت میگم پرنیا چشم مامانی کوش ؟؟؟حالت اشاره تم ، با انگشت وسط. مثل تو عکسای زیز ....و خودتم میگی ؛چِش وای که لهت می کنم..
اینجا می خوای بیای چشم مامی رو نشون بدی..
این جا چشم فسقلی رو داری نشون میدی
بعضی وقتا هم که پوشکت تو می خوام عوض کنم میگم ؛پرنیا جیش ...بعد خودتم میگی ؛جیش اگه جیش داشته باشی شروع می کنی به ........
در کل آهنگ و صدای قرآن رو که میشنوی واکنش نشون میدی و شروع می کنی به بپر بپر ... آهنگ جدیدی که جزء لیست آهنگ های درخواستیت شده نوازش از سیاوش قمیشی وای که وقتی صداشو می شنوی هر جا که باشی به سرعت برق وباد میای (همچنین از پیام های بازرگانی بخصوص برنج طبیعت رو که داره ویا اخبار ورزشی)
مدت هاست دارم باهات سوره ی کوثر رو تمرین می کنم که هر چی زودتر یاد بگیری شاید خیلی عجله دارم و فکر می کنم هنوز کمی واسه یاد گرفتن زوده .متوجه میشی و ذوق هم می کنی ولی فقط میگی بِس.......
بهت میگم ؛ پرنیا گل کجاست ؟؟؟؟؟با همون انگشت نازت نشون میدی ...
بهت میگم ؛ پرنیا بریم برق روشن کنیم سریع انگشتت رو به سمت کلیدای برق میبری و لامپ رو خودت روشن می کنی و بعضی وقتا میگی ؛ بّق
بهت میگم ؛ پرنیا گلو تو صاف کن انقده ناز این کارو انجام میدی
یه گیتار خوشکلم داری که یکی از موزیکاش صدای بع بع ایی هستش وقتی بهت میگیم ؛ پرنیا بع بع ایی میگه ؛ تو هم انگشت نازت رو میز اری روش و میگی ؛ بّ بّ
این جا هم مشغول بلز زدنی .همراه با موش کردن
بهت میگم ؛ پرنیا کانال تلوزیون رو عوض کن سریع کنترل رو برمیداری می گیری جلوی تلوزیون و دکمه هاشو میزنی
در کل علاقه یزیادی به میوه ها نداری ولی سعی می کنم هر جوری شده حتی در حد کم هم اگه شده بهت بدم آخه اگه نخوری یبوست میگری واسه ی همین هر وقت بهت قطره آهن میدم حتما" باهاش بهت آب پرتقال میدم چرا که هم جذبش بهتره هم این که یبوست نمی گیری
این روزا وقتی از شیفت بر می گردم کاملا" متوجه نبودنم میشی و دیگه مدام باید پیشت باشم اگه از کنارت بلند شم پشت سرم میای و غصه می خوری واسه ی همین وقتی بیداری سعی می کنم باهات بازی کنم و پیشت باشم تا تلافی مدت زمانی که پیشت نبودم بشه. تو هم دختر خوبی هستی و وقتی شارژ میشی میزاری مامی به کاراش برسه و منم سریع کارامو انجام میدم و دوباره میام پیشت
به روزهای مرخص کم کم داریم نزدیک میشیم و واسه رفتن لحظه شماری می کنیم و کلی خوشحالیم دلمون حسابی برای همه تنگ شده
وامااا بقیه عکس ها در ادامه ی مطالب
واینجا عاشق الو کردن .میگی ؛ هِ هِ به زبون خودت صحبت می کنی
عاشق صفحه کلید کامپیوتری
اینجا داشتم پوش بالشت ها رو میدوختم و تو از فرصت استفاده کردی و شروع کردی به دّتی کردن