ده ماهگی + یک خبره خوشحال کننده
فرشته ی مهربون من ؛ پرنیا جووووووووووووووووووووووونم .....................
ده ماهگیت مبارک عزیز دلم .................
هر روز که میگذره خوردنی تر از دیروز میشی ،و تموم وجودم سرشار از خنده های بی دلیل و با دلیل تو میشه..................... وباز هم مثل همیشه بابت همه چیز از خدا ممنونم .و از اینکه فرشته ی مهربون چون تو رو بهم داده شب و روز شکر می کنم . و عاشقانه اونو می پرستم.......
و امااااااااا تو این ماه هم واسه ی خودت پیشرفت هایی کردی و ماشالله هزار ماشالله یه جورایی اوج پیشرفتت تو این ماه بود.......
دیگه به قول بابایی به سرعت برق و باد چهار دست وپا میری و همیشه در حال گشت وگذار هستی ......
واسه ی خودت روی دو پا میشینی و همش می خوای بلند بشی ،و واسه ی خودت وایستی و دستاتم ول کنی .....
کارت شده از این پله همش بری بالا....
بعدشم خودت از این که واسه ی چند ثانیه بدون کمک وایمیستی کلی ذوق می کنی و می خوای دستم بزنی ،اون موقع اگه نگیریمت تِلپ میفتی روی زمین ......
زیاد به اسباب بازی هات توجه نداری ،و فقط از سرو کول من وبابایی بالا میری .
انقده شیطونی می کنی که، تا بهت میگیم ش ش شیطونک غش میری از خنده .....
اِی وُروجک خودت رو خوب شناختی ......
این روزا مفهوم بعضی چیزارو که بهت میگم ،میفهمی
میگم ؛ پرنیا زبونت کجاست ؟؟؟ زبونت رو انقده ناز در میاری که لهت میکنم .
و اینم یه مدل دیگه
میگم ؛ اخم کن...سریع ابرو هاتو تو هم میکنی و اخم می کنی.
میگم ؛ پرنیا موش کن .تو این کار که حرفه ایی شدی ،انقده موش کردی که به قول بابایی موشی موندی.
میگم؛ پرنیا بیا پیشم سریع میای.مثلِ بع بع ایی همیشه دنبالمی.
اگه چیزی توی دستت باشه بگم ؛ بده مامانی الهی فدات بشم......... سریع میزاری توی دستم ،ولی بعدش منتظری که بهت برش گردونم .ای ناقلاااااا
بادکنک درست کردنتم حرفه ایی اما نشده یه عکس بتونم بگیرم......
وقتی هم که قراره بریم بیرون ، تا که میبینی داریم لباس تنمون می کنیم انقده ناز و با خوشحالی میگی ؛ دَر دَر .. دَر دَر .. دَر دَری...و شروع می کنی به بال بال زدن .و همین که توی ماشین میشینیم ،از فرط خوشحالی ،تو بغل مامانی بشین پاشو داری ، و بعد از چند دقیقه آروم می گیری، و واسه ی خودت شروع می کنی به حرف زدن به زبون خودت ،و اطراف رو نگاه می کنی .اگه هم بابایی یه جایی وایسته ،که بخواد از ماشین پایین بشه ،سریع میری سراغ دنده و ضبط ماشین. خودت یاد گرفتی همش صداشو زیاد می کنی ،از صدای بلندشم ،کمی میترسی و سریع تو بغلم لم میدی .باز من کمش می کنم و دوباره تو ................
عاشق تُو تُو هستی تا که مورچه های کوچولو رو میبینی با اون انگشتای نازت می خوای بگیری شون .ولی هنوز خوب نمی تونی بگیری ،و کمی له شون می کنی ،و اون طفلی ها سریع از دستت فرار می کنن.....
پرنیا و الاغ نازش....
واما وقتی کار بدی می خوای انجام بدی یعنی کاری که واست خطر داره میگم؛ نه مامان ،پرنیا دخترم !!!!!!!!
تو هم در جواب به حالت کشیده میگی ؛نَه و اون کارو دیگه انجام نمیدی .
تو هم وقتی چیزی باب میلت نیست انقده ناز با حالت کشیده میگی؛ اِه
واینجا داری همین کارو میکنی .عشق خاموش کردن کامپیوتری
عاشق گیتار زدنی و همیشه گیتار بابایی رو کش میری
دعای مامانی رو از روی سجادش کش بردی......ببین چه ناز می خونی
اینجا هم با عروسک نازت که کچلش کردی ناز خوابیدی...الهی من فدات....
عاشق دَتی کردنی..
و اما خبر خوشحال کننده
دقیقا" روزی که 10 ماه شدی عمه جونت زنگ زد و گفت : ارشد قبول شده با رتبه ی خیلی عالی، که احتمالا" دانشگاه خیلی خوب مجاز میشه. ما هم خیلی خوشحال شدیم و بهش تبریک گفتیم. آخه این عمه شیطونت فقط به فکر بورسیه گرفتن و ادامه ی تحصیلِ، و این که ما رو تنها بگذاره و بره .امیدوارم همیشه موفق باشی عزیزم ...
و اما حالا بریم ادامه ی مطالب بقیه عکس ها رو ببینیم........
این کیه توی آینه....بااون موهای فرش...
ژست مهربون گرفتی ولی ببین چه بلایی سر گل طفلی درآوردی مامان..
همیشه این انگشتت باید توی دهنت باشه....
یه لحظه غافل شدن.......
و اینجا مگه آروم قرار داری به همه چیز دست میزنی منم همش باید مواظبت باشم مثلا" داشتم نهار درست می کردم....
اینم مدل خوابیدنت.........
البته قبل خواب تا می تونی غلت میزنی حسابی که خسته شدی بعد ش دیگه خوابت می بره...
اینم بعد حمومت گو گولی
وقتی بیداری اصلا" نمیشه باهات پای سیستم رفت ......
به این میگی داداشی عکسش روی دکستاپ کامپیوتر
اینم کفشای اوشکلت
اینم موبایلت که عاشق آهنگ پرنده از معین و سیاوش قمیشی هستی
اینم یه عکس از دندونات به زور گرفتم ازت