قدم نورسیده..........وزیباترین هدیه خداوند
به شکرانه ی خداوند و سپاس از لطف و رحمت بیکرانش دومین فرزندمون به سلامتی روز سه شنبه 31 مرداد 96 ساعت 10 صبح با زایمان طبیعی به دنیا اومد........... واین روزشد یکی دیگه از روزهای شیرین زندگیمون که به لطف پروردگار شامل حالمان شد.
در حالیکه از شدت دردی که کشیده بودم حتی توان حرف زدن نداشتم وقتی صدایه گریه تو شنیدم از خوشحالی اشکام سرازیر شد. قربون قدرت خدا برم کپی پرنیا بودی انگار پرنیا دوباره متولد شده بود و تو باچشمایه نازت زول زده بودی به من.چه حس زیبایی بود..براي همه دعا كردم به خصوص كسايي كه در انتظار مادر شدنن... آخ که دلم میخواست محکم تو بغلم بگیرمت ولی توانش رو نداشتم یه کوچولو شیر خوردی بعدشم منتقل بخش زنان شدیم .
..تو این چند ساعت بابایی ،خاله صدیقه و مامان جون چشم انتظار دیدنت بودن ..طفلی بابایی که تا ساعت ملاقات نمی تونست بیاد ..(آخه ورود آقایان ممنووووووووووووووووووووع)ولی تا خاله و مامان جون دیدنت از تعجب گفتن خدای من این که کپی پرنیاست
روشنا
پرنیا
این دو تا عکس از سه روزگی تونه..........کاملا شبیه همین
خاله جونیا و مامان جون تو این چند روز حسابی اذیت شدن و سنگ تموم گذاشتن . . خیلی خیلی ازشون ممنونیم. ان شاءالله روشنا جونم که بزرگ بشه جبران میکنه