روزهای تنهایی
سلام سلام سلام به همگی
تعطیلات عید و رفتن مرخصی همرا ه با دیدار خانواده ها ،حسابی بهمون خوش گذشت .پرنیا کوچولوی مامانم کلی ذوق زده شده بود و از خودش خوشحالی دروکرد.. بعد چند روز نمیدونم چی شده بود که اصلا حاضر نبودی ازم جدا بشی و کمی غریبگی می کردی ، وبا هر کسی اخت نمیشدی به هر حال به خاطر شرایط زندگیمون دور از همه و در شهر غربت و نداشتن رفت وآمد چندانی باعث شده که اینجوری بشی و بابت ای موضوع خیلی نگرانتم .خلاصه بعد از مرخصیمون حسابی بهونه گیر شده بودی و کاملا مشخص بود داری دلتنگی می کنی مدام عکس های گوشی رو که ،روز سیزده بدر با برو بچ ،فک و فامیل دسته جمعی گرفته بودیم وحسابی بهمون خوش گذشت و از هر نظر ترکوندیم نگاه می کردی و اکثرشون رو می شناختی و اسم هاشون رو هم می گفتی.
پرنیا جون به همراه سارا و سجاد خاله
تصویری از سفره هفت سین مامان جون
پرنیا با سارا جون (دختر خاله)خونه ی دایی حسین
در این عکس تصویری از شکار لحظه.....خونه ی مامان جون
واما واسه ی اینکه روحیت باز بشه عصرها می بردیمت پارک .ولی بعد از سه ،چهار روز که گذشت تب های شدید اومد سراغت و فقط با شیاف پایین میومد .حسابی اذیت شدی این تب های بی علامت بدجوری نگرانم کرده بود از دکترت مشورت خواستم.آخه حسابی بی اشتها شده بودی و منم واسه این که جون بگیری واست سرم وصل کردم .واسه ی اطمینان بیشتر آزمایش خونم گرفتم ومدام در حال ذکر گفتن بودم .خدا رو شکر بعد اتمام سرم ،روز بعد تبت قطع شد و یه کوچولو دونه ریزه روی سینه ت ، دست و پاهات در طول روز بیرون زدو صبحش خوب شدی به قول دکترت میگه یه بیماری پو ستی ویروسی بوده که الا شایع شده .خلاصه که با بردنت به پارک و یه روزم که هوا کمی گرد وخاکی شده بود این مریضی اومد سراغت.
به امید سلامتی برای همه ی کوچولوها و شفاعت همه ی بیماران همه مون واسه شون دعا کنیم.
" امن یجیب المظطر اذا دعاه ویکشف السوء "
خلاصه این ماجرا و دلتگیمون باعث شد چند روزی بهمون سخت بگذره و بعد مرخصی ،این دفعه بیشتر از همه ی دفعات دلمون گرفته بود و حداقل یه دو سه هفته ا یی طول کشید تا روی فرم بیایم. ایشالله هیچ وقت دختر گلم در آینده مثل مادرش دور از خانواده و تو غربت نباشه. این جور مواقع واقعا آدم نیاز به همدردری داره حداقل وقتی بدونه کسی دورو برش هست خودش خیلیه ، باز هم خدا رو شکر هیچ وقت خدا تنهامون نگذاشته .
واما پرنیای گلم
این روزا هر چی که میگذره به جنب و جوشت و یادگیری در زمینه کلمات مختلف اضافه میشه .ماشالله بعضی کلمات رو که ازت می خوایم ، واضح میگی .بقیه رو هم دست پا شکسته .....به خاطر علاقه ی زیادی که به کتاب داری بابایت ،واست تراشه های الماس رو گرفته ولی هنوز فرصت نکردیم باهات کار کنیم و تو طفلی ،کتاب های قبلی خودت رو میاری ،بس که واسمون توضیح میدی همشون رو دیگه حفظ شدی.عاشق نقاشی کردنی و مدام در حال کشیدن دست و پاهات ،چشم ،ابرو.............هستی
مدتی بود می خواستم از شیر بگیرمت ولی دلم نمیومد. تا این که ولادت حضرت علی ع ،تصمیم جدی خودم رو گرفتم و خوشبختانه چون چند وقتی بود، باهات تمرین می کردم اصلا اذیت نکردی ومنم شب ها که تو خواب متوجه نمیشی یه بار بهت شیر میدم.از نظر روانشناسی باید ،تدریجی از شیر گرفت .چون بعدها اثر بدی میزاره.
برای از پوشک گرفتنم خودت همیشه جیشت رو میگی و علاقه زیادی به دستشویی داری ولی یه آدم با حوصله وبیکار می خواد آخه دستشوییت خیلی طول میکشه به این بهانه واسه ی خودت با شیر آب و.....ور میری اوقاتی که بیکارم این وقت رو صرفت می کنم ولی هنوز زوده زیاد بهت گیر نمیدم و میگم تو پوشکت جیش کن ........نازیییییی باز هم از نظر روانشناسی همزمان نباید با شیر گرفتن از پوشک هم بگیرمت حداقل موکولش کردم به یکی دو ماه دیگه......
عاشق آشتی کردناتم.اصلا" تحمل قهر کردن من وبابایی رو با خودت نداری .....بعضی وقتا که اذیت می کنی من یا بابایی میگیم باهات قهریم کار بدی کردی ....سریع بهمون لبخند میزنی و عاشقانه صدامون میزنی و می خوای که از دلمون در بیاری مثل همیشه غرق بوسه مون می کنی................بس که خیلی مهربونی....
برام هیچ حسی شبیه تو نیست
تو پایان هر جستجوی منی
تماشای تو عین ارامشه
تو زیباتزین ارزوی منی
خیلی دوست دارم لحظه هایی که پیشت نیستم دلم واست یه ذزه میشه ...........تحمل دوریتو واسه ی یه لحظه هم ندارم