پرنیا پرنیا ، تا این لحظه: 11 سال و 9 ماه و 16 روز سن داره
روشناروشنا، تا این لحظه: 6 سال و 8 ماه و 7 روز سن داره
مریممریم، تا این لحظه: 40 سال و 4 ماه و 29 روز سن داره
صادقصادق، تا این لحظه: 39 سال و 10 ماه و 6 روز سن داره
پیوند عاشقانه ی ماپیوند عاشقانه ی ما، تا این لحظه: 16 سال و 28 روز سن داره
لیانالیانا، تا این لحظه: 4 سال و 5 ماه و 15 روز سن داره

پرنیا، روشنا و لیانا عشق مامان و بابا

روزهای تنهایی

1393/3/8 2:59
نویسنده : مامان مریم
728 بازدید
اشتراک گذاری

سلام سلام سلام به همگی キラキラ のデコメ絵文字

تعطیلات عید و رفتن مرخصی همرا ه با دیدار خانواده ها ،حسابی بهمون خوش گذشت  .پرنیا کوچولوی مامانم کلی ذوق زده شده بود و از خودش خوشحالی دروکرد.. بعد چند روز نمیدونم چی شده بود که اصلا حاضر نبودی ازم جدا بشی و کمی غریبگی می کردی ، وبا هر کسی اخت نمیشدی به هر حال به خاطر شرایط زندگیمون دور از همه و در شهر غربت و نداشتن رفت وآمد چندانی باعث شده که اینجوری بشی و بابت ای موضوع خیلی نگرانتم .خلاصه بعد از مرخصیمون حسابی بهونه گیر شده بودی و کاملا مشخص بود داری دلتنگی می کنی مدام عکس های گوشی رو که ،روز سیزده بدر با برو بچ ،فک و فامیل  دسته جمعی گرفته بودیم وحسابی بهمون خوش گذشت و از هر نظر ترکوندیم  نگاه می کردی و اکثرشون رو می شناختی و اسم هاشون رو هم می گفتی.   

    Liebe linien

                                                                      

 

پارک توحید   

77

                                                                                                               

Liebe linien                      

پرنیا جون به همراه سارا و سجاد خاله

 21

     

Liebe linien

 

55

Liebe linien

 

88  

Liebe linien

 

9999 

 

Liebe linien

تصویری از سفره هفت سین مامان جون

هفت سین مامان جون

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

Liebe linien

سرسره

Liebe linien

22

Liebe linien

333

Liebe linien

     پرنیا با سارا جون (دختر خاله)خونه ی دایی حسین

 

45

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

411

 

 

Liebe linien

در این عکس تصویری از شکار لحظه.....خونه ی مامان جون

شیرینی خورون

 

Liebe linien

 

واما واسه ی اینکه روحیت باز بشه عصرها می بردیمت پارک .ولی بعد از سه ،چهار روز که گذشت تب های شدید اومد سراغت و فقط با شیاف پایین میومد .حسابی اذیت شدی این تب های بی علامت بدجوری نگرانم کرده بود از دکترت مشورت خواستم.آخه حسابی بی اشتها شده بودی و منم واسه این که جون بگیری واست سرم  وصل کردم .واسه ی اطمینان بیشتر آزمایش خونم گرفتم ومدام در حال ذکر گفتن بودم .خدا رو شکر بعد اتمام سرم ،روز بعد تبت قطع شد و یه کوچولو دونه ریزه روی سینه ت ، دست و پاهات در طول روز بیرون زدو صبحش خوب شدی به قول دکترت میگه یه بیماری پو ستی ویروسی بوده که الا شایع شده .خلاصه که با بردنت به پارک و یه روزم که هوا کمی گرد وخاکی شده بود  این مریضی اومد سراغت.

 

به امید سلامتی برای همه ی کوچولوها و شفاعت همه ی بیماران همه مون واسه شون دعا کنیم.  

امن یجیب المظطر اذا دعاه ویکشف السوء    "

 

خلاصه این ماجرا و دلتگیمون باعث شد چند روزی بهمون سخت بگذره  و بعد مرخصی ،این دفعه بیشتر از همه ی دفعات دلمون گرفته بود و حداقل یه دو سه هفته ا یی طول کشید تا روی فرم بیایم. ایشالله هیچ وقت دختر گلم در آینده مثل مادرش دور از خانواده و تو غربت نباشه. این جور مواقع واقعا آدم نیاز به همدردری داره حداقل وقتی بدونه کسی دورو برش هست خودش خیلیه ، باز هم خدا رو شکر هیچ وقت خدا تنهامون نگذاشته .

Liebe linien

 

واما پرنیای گلم   

 

این روزا هر چی که میگذره به جنب و جوشت و یادگیری در زمینه کلمات مختلف اضافه  میشه .ماشالله بعضی کلمات رو که ازت می خوایم ، واضح میگی .بقیه رو هم دست پا شکسته .....به خاطر علاقه ی زیادی که به کتاب داری بابایت ،واست تراشه های الماس رو گرفته ولی هنوز فرصت نکردیم باهات کار کنیم و تو طفلی ،کتاب های قبلی  خودت  رو میاری ،بس که واسمون توضیح میدی همشون رو دیگه حفظ شدی.عاشق نقاشی کردنی و مدام در حال کشیدن دست و پاهات ،چشم ،ابرو.............هستی

 

 

 

مدتی  بود  می خواستم از شیر بگیرمت ولی دلم نمیومد. تا این که ولادت حضرت علی ع ،تصمیم جدی خودم رو گرفتم و خوشبختانه چون چند وقتی بود، باهات تمرین می کردم اصلا اذیت نکردی ومنم شب ها که تو خواب متوجه نمیشی یه بار بهت شیر میدم.از نظر روانشناسی باید ،تدریجی از شیر گرفت .چون بعدها اثر بدی میزاره.

 

برای از پوشک گرفتنم خودت همیشه جیشت رو میگی و علاقه زیادی به دستشویی داری ولی یه آدم با حوصله وبیکار می خواد آخه دستشوییت خیلی طول میکشه به این بهانه واسه ی خودت با شیر آب و.....ور میری اوقاتی که بیکارم این وقت رو صرفت می کنم ولی  هنوز زوده زیاد بهت گیر نمیدم و میگم تو پوشکت جیش کن ........نازیییییی باز هم از نظر روانشناسی همزمان نباید با شیر گرفتن از پوشک هم بگیرمت حداقل موکولش کردم به یکی دو ماه دیگه......

 

عاشق آشتی کردناتم.اصلا" تحمل قهر کردن من وبابایی رو با خودت نداری  .....بعضی وقتا که اذیت می کنی من یا بابایی میگیم باهات قهریم کار بدی کردی ....سریع بهمون لبخند میزنی  و عاشقانه  صدامون میزنی و  می خوای  که از دلمون در بیاری مثل همیشه غرق بوسه مون می کنی................بس که خیلی مهربونی....84

 

 

 

 

     برام هیچ حسی شبیه تو نیست

 

 

      تو پایان هر جستجوی منی

 

 

        تماشای تو عین ارامشه

 

 

      تو زیباتزین ارزوی منی

 

 

  خیلی دوست دارم لحظه هایی که پیشت نیستم دلم واست یه ذزه میشه ...........تحمل دوریتو واسه ی یه لحظه هم ندارم    

 

                        

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (7)

زندگی از آ...تا...ی
4 خرداد 93 10:11
سلام مامان نازنینم دوست دارید انواع غذاها و شیرینی های ایرانی و خارجی رو یاد بگیرید؟ دوست دارید رازهای خانه داری رو بدونید؟ دنبال نقشه های قلاب بافی می گردید؟ دوست دارید نکات مربوط به رشد و تربیت کودک رو بدونید؟....کاری نداره وبسایت زندگی از آ...تا...ی رو لینک کنید تا همه روزه از مطالب مفید و متنوعش لذت ببرید.
ajij
8 خرداد 93 8:00
سلام مامان مریم . خوبی عزیزم ماشالله چه دخمل نازي داري خدا حفظش کنه . عزيزم واسه ما منتظرها هم دعا کن. راستي اگر سوالات پزشکي داشتي تو هر زمينه اي مثل: زنان و زايمان . پوست و مو متخصص کودکان و نوزادان دکتر عمومي دکتر چشم پزشک دندان پزشک متخصص تغذيه و... برو به اين ادرس http://www.madarclub.com/fa/apply/hasti وعضو شو دکتراي اين سايت 24 ساعته پاسخگوي سوالات شما هستن. بعد از ثبت نام در اين سايت از سمت راست بخش تنظيمات منوي پرسش از پزشک رو انتخاب کن و سوالت رو از دکتر مربوطه بپرس. موفق باشي
مامان ملینا وکیانا
10 خرداد 93 12:55
سلام مریم جون، خوبین؟ من از دستتون ناراحتم بیرجند اومدین چرا نیومدین دیدنمون؟!!! ماهم که حسابی درگیر بودیم نشد که بیایم ولی شماباید می اومدین.. الهی فدای دختر نازم بشم که سربه زیر شده... عکساتون خیلی نازبود. ماشالا ناز و خواستنی شده پرنیاجونم
مامان مریم
پاسخ
سلام مری جون....شرمنده وقتمون کم بود نشد همه جا بریم ...از طرفی فکر می کردم 13 بدر همدیگه رو می بینیم...ولی قسمت نبود،شما افتخار ندادین..به هر حال ما هم خیلی دوست داشتیم از نزدیک ببینموتن.....گل های نازنینتم ببوس.........فدات بشم
ميترا
17 خرداد 93 11:50
مريم جون نگران غريبي كردن پرنيا جون نباش .يه شوهر مي كنه مثل شوهر ما با يه فاميل بزرگ كم كم عادتش ميده به رفت و آمدهاي زياد و ديگه ................. تب بي علت خيلي آدم رو اذيت مي كنه ولي خدا رو شكر كه زود خوب شد و سلامتيش رو بدست آورد. تو ماشالله خيلي صبوري و من مطمئنم از ماها كه كنار خانواده ايم بهتر از پس مشكلاتت برمياي .خداكنه تا باشه شادي برات اتفاق بيفته خدا رو شكر كه امر خطير شيردهيت هم به خوبي تموم شد و پرنياي خوشگلمون هم بزرگ شد. ايشالله به خوبي و راحتي از پوشك هم بگيريش دخترمونو خوب معلومه كه پرنيا جون هم مثل مامانش خيلي مهربونه هر دوتون رو مي بوسم از راه دور
مامان مریم
پاسخ
.سلام میترا جون...تو همشه به من لطف داری عزیزم.....در رابطه با صبوری من فکر نمی کنم اینطور باشه در مورد بعضی مسائل اونم در رابطه با بیماری خیلی کم میارم ...و سرع وزنم کم میشه .... خدا رو شکر با از شیر گرفتن پرنیا اذیت نشدم. امیدوارم به زودی بتونم از پوشکم بگیرمش تا دیگه خودش مستقل بشه وای چه قدر خوب میشه
مامان ملیکا جون
18 خرداد 93 15:41
سلام مریم جون چه عکسای خوشگلی انداختی ، چه جای جالبی ، کجاست این خونه نقلی ؟ انشاالله همیشه شاد باشید
مامان مریم
پاسخ
سلام منصوره جون.یه روستای قدیمی اطراف بیرجند که مردمش قد کوتاه بودن.تعطیلات نوروز توی یکی از بلوارهای بیرجند این خونه رو به عنوان جاهای دیدنی برای مسافرای نوروزی درست کردن.
زینبی
19 خرداد 93 12:58
سلام مریم جونم.دلم خیلی واستون تنگ شده.لحظه شماری میکنم واسه اول تیر که ببینمتون. پرنیا جووونم رو ببوس گلم.
مامان مریم
پاسخ
سلام آبجی گلم ،کجایی خبری ازت نیست .
مامان ارمیتا
22 تیر 93 8:56
سلام عزيزم تولدت مبارک خاله جون ايشالا صدوبيست سال کنار مامان بابا شاد زندگى کنى
مامان مریم
پاسخ
ممنون عزیزم به همون سرزدی................دوستون دارم